صفحات پاپ آپ

مشاهده صفحه جدید

Eshgh


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : یک شنبه 1 اسفند 1389
بازدید : 968
نویسنده : ارمین

پسرک تنها در خیابانها پرسه میزد . به فکر عشق خود بود که ناگهان او را در کوچه ای دید که دست در دست پسری دیگر در حال قدم زدن بود ....

پسرک شکه شده بود ، شاخه گلی در دست داشت که میخواست به او بدهد ...

پاهایش سست شده بود و نمیتوانست کاری کند ....

همانطور که سر جایش ایستاده بود ، قطره اشکی از چشمش چکید و پسرک دوان دوان به سمت خانه رفت .

منتظر دریافت پیامی از طرف دخترک ماند .

خبری نشد ....

دخترک قرار بود به خانه ی پسرک برود تا تولد پسرک را در کنار هم جشن بگیرند .

پسرک به نگهبانی ساختمان زنگ زده بود تا به او بگوید که مهمان ها اجازه ورود دارند .

صبر پسرک تمام شده بود ، از دخترک خبری نشد که نشد .

تحمل پسرک تمام شد .

به اتاقش رفت .

2 تکه کاغذ برداشت .

روی اولی با حروف رمزی که بین آن دو بود نوشت : «کلید زیر پادری است»

روی دومی نامه ای برای دخترک نوشت .

در حال نوشتن نامه چند قطره اشک روی آن چکید .

پسرک تیغ را برداشت .

دستش میلرزید .

و ....

او کار خود را کرد ....

دخترک سر رسید ، نامهی روی در را خواند و با خوشحالی در را باز کرد و وارد خانه شد .

پسرک را صدا کرد ...

یک بار ، دو بار ، سه بار ... خبری نشد .

به سمت اتاقش رفت ، در را باز کرد ... بدن بی جان پسرک را دید که روی زمین افتاده ...

به سمت اتاقش دوید . بدنش را در آغوش گرفت . هنوز گرم بود . دخترک اسم او را صدا زد . پسرک به سختی چشمانش را باز کرد .

چهره زیبای دخترک را دید ... اشک در چشمان دخترک حلقه زد ... با اشک از او پرسید : «چرا؟»

پسرک به سختی دستش را بالا برد و اشک دخترک را از روی گونه ی او پاک کرد . دستانش و بدنش نیمه گرم بود ... رنگش پریده بود و به سختی نفس میکشید .

با صدایی آرام و لرزان به سختی به دخترک گفت :«چرا  با  من  این کار  رو کردی ؟؟؟»
دخترک با ناراحتی پرسید :«چه کار کردم ؟؟؟»

پسرک خواست جواب دهد که ...

چشمان پسرک برای همیشه بسته شد .

دخترک پریشان بود و پسرک را صدا میزد .

دیگر خیلی دیر بود .

دخترک نامه ی پسرک را دید ، آن را خواند .

متن نامه این بود :«ازت ممنونم . شب تولدم هدیه قشنگی بهم دادی . من به نفع اون میکشم کنار .»

زبان دخترک بند آمده بود . چشمش به تیغی افتاد که پسرک با آن خودکشی کرده بود .

آن را برداشت و دست پسرک را بوسید و به او گفت :«مثل همیشه زود قضاوت کردی ، اون پسری که با من بود ، پسر خالم بود . با من اومد بتونم برات هدیه بگیرم . ولی ...»

دخترک تیغ را در دست داشت ... آن را دید ... لبخندی با سوز زد و گفت :«حالا که ترکم کردی ، حالا که رفتی منم خودم رو میکشم .»

و ...

شب دوست پسرک که هم خانه ای او میشد آمد ، در خانه را باز کرد . هدیه را روی اپن آشپزخانه دید .

پسرک و دخترک را چندین بار صدا کرد ولی جوابی نشنید .

به سمت اتاق رفت . نگاهش به آن سو افتاد .

آری دخترک نیز نامه ای در دست داشت و در آغوش پسرک آرام خوابیده بود .

 

 

و دیگر هیچ چیز قابل بازگشت نبود .


عضویت در سایت



:: موضوعات مرتبط: دوست یابی , دوست پسر , دوست دختر , انواع تیکه انداختن به دخترها , انواع تیکه انداختن به پسرها , emo , ,
:: برچسب‌ها: Eshgh ,
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








بزرگترین سایت برنامه های کمیاب عکس موبایل دانلود طنز کامپیوتر

فکر میکنید مردم در اینترنت دنبال چه چیزهای میگردن

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان نیلوفر کمیاب و آدرس kamyab1.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






RSS

Powered By
loxblog.Com